آقا طاهای نازنینآقا طاهای نازنین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
مریمنازمریمناز، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

طاها،زیباترین هدیه خداوند

تعطیلات عید غدیر

بعد از تقریبا یک ماه رفتیم دیار بابایی،که هم دیداری تازه کرده باشیم و هم این عید بزرگ رو از نزدیک خدمت بزرگترهامون تبریک گفته باشیم.کلی خوش گذروندی.پادشاهی می کنی دلبر نازم.چه دیار مامانی که یکی یک دونه ای و کلی خاطر خواه داری،چه دیار بابایی که نوه آخری و واسه بقیه نوه ها سر گرمی هستی و عاشقتن. کلی با پارسا بازی می کردی ،پارسا عزیز زن عمو دراز می کشید و شما هم سرتو می زاشتی رو شکمش و پارسا شکمش رو بالا و پاییین می برد خلاصه نفهمیدیم چرا اینقدر از این بازی لذت می بردی،اما مهم چیز دیگه ای بود،شما داشتی با پسر عموت بازی می کردی و مطمینا همین باعث اون همه خوشحالی بود. موقع حرکت به سمت رشت بارون شدیدی باریدن گرفت و شما واسه اولین بار ا...
12 آبان 1392

اولین ایستادن :: اولین سجاده

بنام خدایی که همین نزدیکیست.وبه یاد خدایی که خالق توست. سلام نازنین مادر یه غیبت طولانی داشتم،که بابتش شرمندم.غیبتم نه از سر تنبلی و کوتاهی بود ونه از بابت خستگی.بخاطر کمر دردی که دارم و.... ،این مدتها درگیر دکتر رفتن بودم وبه توصیه پزشکم وهم ناتوانی خودم نمی تونستم بشینم و تایپ کنم.دراز کشیده هم که سر 5 دقیقه خوابم می برد وخلاصه تا امروز که دیگه درد رو گزاشتم کنار و پیش خودم گفتم آخه مگه می تونم اولین ایستادنت رو ننویسم !!این همه خوشحالی و ذوق و اشتیاق رو ثبت نکنم؟؟     ای کمر هر چه می خواهی بدرد که چشمانم را به رویت بسته ام تا رویت را کم کنم و کوه استوارم را ثبت کنم. بببببلهههههه.دیروز جمعه ،از حظور بابایی ...
12 آبان 1392

عید غدیر

سهل کنید سخت را   خانه برید بخت را     عید غدیر می رسد ضرب زنید طبل را     پیشه کنید عدل را     عید غدیر می رسد باده دهید جام را       قند زنیدکوزه را         عید غدیر می رسد آب دهید تشنه را      دور کنید غصه را        عید غدیر می رسد حل شود صد مشکلم با گفتن یک یا علی/قلب من خورده گره از روز اول با علی /محرم میقات را گفتم چه گویی زیر لب ؟ /عاشقانه یک تبسم کرد و گفتا      یا علی عید ولایت و ...
2 آبان 1392

طاهای 15 ماهه ما

                                                 مبارک مبارک .تولد 15 ماهگیت مبارک. مادر به فدای اون فد وبالای رعنات نازنین مادر. و اما شازده کوچولوی ما،وروجکی شدی واسه خودت.تو تموم مهمونیامون گل مجلسی و کلی دلبری می کنی و همه رو عاشق شیرین کاریات می کنی.تو این عکس داری واسه دو مرد کهنسال که هم شهرکیمون هستن  بای بای می کنی. با همه آشنایی و اصلا غریبگی نمی کنی .و همیشه بهت اف...
27 مهر 1392